پسر گرسنه اش می شود ، شتابان به طرف یخچال می رود
در یخچال را باز می کند
عرق شرم ... بر پیشانی پدر می نشیند
پسرک این را می داند
دست می برد بطری آب را بر می دارد

...
... کمی آب در لیوان می ریزد
صدایش را بلند می کند ، " چقدر تشنه بودم "
پدر این را می داند: پسر کوچک اش چقدر بزرگ شده است
6 امتیاز + / 0 امتیاز - 1393/01/18 - 21:57 در بچه های خیابانی
پیوست عکس:
fa488ac21f46f70797cbcdc60512b0d1-425.jpeg
fa488ac21f46f70797cbcdc60512b0d1-425.jpeg · 320x238px, 17KB